ویانا جونویانا جون، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 6 روز سن داره

وی وی

روزانه های 8 ماهگیه ویانا جونییییییییییی

ویانا جون کارایی که تو این ماه انجام میدی اینه که دیگه کامل چهاردست و پا میری و مسیر اتاقها رو یاد گرفتی و دیگه خودت میری تو اتاقها و همه چیز رو به هم میریزی یاد گرفتی سرپا می ایستی به هرچیزی که دم دستت میرسه آویزون میشی و سرپا میمونی  پنجمین  و ششمین دندونت هم درومدن  از اول سال جدید تا حالا این چهارمین دندونته که داری درمیاری دوتا هم که قبلا داشتی عزیزم علاوه بر کلماتی که قبلا میگفتی دیگه میتونی ماما هم بگی و کلماتی رو که بلدی همش پشت سرهم تکرار میکنی به پارک هم خیلی علاقه مند شدی وقتی میبریمت پارک نزدیک خونمون از دور که پارک رو میبینی جیغ و داد میکنی و کلی ذوق میکنی و خودتو میکشونی به جلو که ببریمت پارک یاسمن...
23 ارديبهشت 1393

هشت ماهگیت مبارک گلکم و اولین قسمت سفر نوروزی

ویانای من هشت ماهگیت مبارک باشه عزیزم هرروز که میگذره بامزه تر میشی و هرجا میریم تو دله همه جا باز میکنی و همه دوست دارن تو این ماه کارای جدیدی یاد گرفتی مثلا دس دسی میکنی و تا صدای آهنگی میشنوی مخصوصا آهنگ تولد رو که میشنوی سریع شروع میکنی به دس دسی کردن بای بای کردن و دست دادن رو هم یاد گرفتی اگه من یا بابات از جلوی چشمت دور بشیم میزنی زیر گریه و باید همش کنارت حضور داشته باشیم حسود خانمم که تشریف داری تا بابات هر بچه ای رو بغل میکنه میزنی زیر گریه و دستاتو دراز میکنی که تورو بغل کنه سومین دندونت هم تو ایام عید درومد و چهارمی هم داره در میاد روی دست و پات میمونی و تلاش میکنی برای چهار دست و پا رفتن ولی...
28 فروردين 1393

دومین قسمت سفر نوروزی

عزیزم در ادامه سفرمون به به خرم آباد رفتیم و چند روز اونجا بودیم و دید و بازدیدا انجام شد و بعدش هم به کرمانشاه رفتیم و اونجا هم چندروز موندیم و اونجا هم رفتیم عید دیدنیه فامیلهای باباییت و دوباره برگشتیم خرم آباد و سیزده بدر هم خرم آباد بودیم  تا ساعت سه و نیم موندیم و بعدش بارون شروع شد و رفتیم خونه ولی کلا روز خوبی بود و تا 15 فروردین اونجا بودیم و بعدش برگشتیم اهواز خونه خودمون تو این مدت با اینکه سرما خورده بودی و داشتی دندون در می اوردی خیلی خوب بودی و بغل همه میرفتی و برا همه میخندیدی و همه دوستت داشتن مخصوصا با یاسمن و تینا و علیرضا که همش  باهاشون بازی میکردی و خوشحال بودی و به  شلوغی عادت کرده بودی طوریکه ...
27 فروردين 1393

تبریک سال نو

      اولین عید دخمل گلم پیشاپیش مبارک     سال نو پیشاپیش مبارک           مبارک باشد این سال و همه سال ...
23 اسفند 1392

هفت ماهگیه نازگلمون و سالگرد ازدواجمون مبارککککککککک

دختر عزیزتر از جونم هفت ماهگیت مبارک البنه یه روز زودتر بهت تبریک میگم چون سرم خیلی شلوغه و قراره داییت اینا هم بیان خونمون بعدش هم باهم میریم خرم آباد گفتم شاید تا چند وقت نتونم بیام وبلاگتو آپ کنم  امسال اولین عیدیه که پیشمونی و با وجود تو مطمئنا خیلی بهمون خوش میگذره 7ماهه که با بودن کنار تو بهترین روزا رو گذروندیم و البته 7 ماهگیت مصادفه با سالگرد ازدواج منو بابایی که خوشحالیمو دوچندان کرده قربون بشم من اندر احوالاتت بگم که خیلی بامزه و شیطون شدی و یه جا بند نمیشی و به همه خونه سر میزنی و صد البته که خرابکاری میکنی از کارای جدید بگم: -چند روزه تو روروئک میزارمت و این باعث شده خرابکاریات بیشتر بشه و همه چیزو به هم ...
23 اسفند 1392

این روزای ویانا کوچولو در شش ماهگی

نازگل مامان سلام قربون شکلت بشم از وقتی اومدی با کارات و شیطونیات به زندگیمون روح تازه ای دادی و با وجود تو خوشبختیهام تکمیل شده ویانای من یه حرکت خوشگل انجام میدی که هنوز موفق نشدم ازت عکس بگیرم اینه که به پهلو وایمیستی و برامون میخندی و این کارو خیلی بامزه انجام میدی دو تا دندون پایینی که دیگه کامل درومده و گازای وحشتناکی میگیری یاد گرفتی چونمو میکنی تو دهنتو فشار میدی که واقعا دردم میاد وقتی هم میخندی دندونات مشخص میشه که خیلی ناز میشی خوشگل مامان اینم بگم خیلی دوست داشتم برات جشن دندونی میگرفتم ولی اینجا دست تنهام و نشد برات جشن بگیرم ببخشید دخمل گلم ایشالا یه جور دیگه جبران میکنم البته اینم بگم مادرجونا(هم مامان من و هم مامان...
12 اسفند 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به وی وی می باشد