هشت ماهگیت مبارک گلکم و اولین قسمت سفر نوروزی
ویانای من هشت ماهگیت مبارک باشه
عزیزم هرروز که میگذره بامزه تر میشی و هرجا میریم تو دله همه جا باز میکنی و همه دوست دارن
تو این ماه کارای جدیدی یاد گرفتی مثلا دس دسی میکنی و تا صدای آهنگی میشنوی مخصوصا آهنگ تولد رو که میشنوی سریع شروع میکنی به دس دسی کردن
بای بای کردن و دست دادن رو هم یاد گرفتی
اگه من یا بابات از جلوی چشمت دور بشیم میزنی زیر گریه و باید همش کنارت حضور داشته باشیم
حسود خانمم که تشریف داری تا بابات هر بچه ای رو بغل میکنه میزنی زیر گریه و دستاتو دراز میکنی که تورو بغل کنه
سومین دندونت هم تو ایام عید درومد و چهارمی هم داره در میاد
روی دست و پات میمونی و تلاش میکنی برای چهار دست و پا رفتن ولی فقط میتونی یه بار بری بعد میفتی زمین و وقتی رو چهار دست و پا میمونی بعدش خودت میتونی بشینی
جدیدا به من و بابات آویزون میشی و میتونی سرپا وایستی
تو ایام عید برای اولین بار سرما خوردی آخه تا قبل از این خیلی مراقب بودم سرما نخوری ولی دو هوا شدی و سرما خوردی
برا چکاب بردیمت که تو این ماه وزنت ٩کیلو و ٢٠٠گرم شده فدات بشم من
از ایام عید بگم که امسال قصد مسافرت نداشتیم و فقط میخواستیم بریم خرم آباد و کرمانشاه شهرهای خودمون ولی همه چیز برعکس شد و رفتیم مسافرت آخه دوست بابات که خونش بوشهره چندبار زنگ زد و اصرار کرد بریم خونشون و ما هم بار و بندیل جمع کردیم و رفتیم بوشهر و چند روز اونجا بودیم و رفتیم کنار دریا و با اینکه برات ضدآفتاب زدم ولی لپات سوخت و مثل دو گلوله قرمز تو صورتت شده بودظطط که تو راه برگشت از بوشهر به سمت خونه هنوز ده کیلومتر از بوشهر دور نشده بودیم که بابات گفت میخوای بریم اصفهان و شیراز که منم قبول کردم و مسیرمونو به سمت شیراز عوض کردیم و اینجور شد که مسافرت ما جور شد و اولین مسافرت طولانی دخمل هم رقم خورد امسال عید نمیدونم چرا اینقدر هوا عجیب بود یه روز خوب بود و یه روز بد هر شهری میرفتیم همش باد بود اصلا نمیشد بیرون رفت و باعث شد تو دخمل گلم سرما بخوری و ماهم برای اینکه اذیت نشی سفرو طولانی نکردیم و زود برگشتیم سمت خرم آباد
اینم چندتا عکس از مسافرتمون
بقیه عکسای عید رو تو پست بعدی میزارم