یازده ماهگیت مبارک
یازده ماهگیت مبارک عزیزم
ویانا جون این روزا خونه ما پرشده از شیطونیها و شیرین کاریهای تو
از ماه گذشته کم کم وارد مرحله جدیدی شدی و خیلی چیزها رو متوجه میشی و بعضی کارها رو انجام میدی
وقتی سفره رو پاک میکنم میای سفره پاک کنو ازم میگیری و میکشونیش رو سفره که سفره رو پاک کنی هرچند بیشتر خرابکاریه تا پاک کردن
گل سرتو میزاری رو موهات ولی از سرت می افته
یاد گرفتی از مبلها میری بالا و دیگه دوست داری رو مبلها بازی کنی البته بابات پایین اومدن از تخت و مبل رو بهت یاد داده ولی بازم مواظبیم که نیفتی
عاشق کنترل تلویزیون و کولری و دوست داری باهاشون بازی کنی بعضی وقتها که دستت میخوره روشون و خاموش روشن میشن کلی ذوق میکنی و میدونی کدوش کنترل تلویزیونه و کدومش مال کولر و وایمیستی جلو تلویزیون و کنترلش رو میگیری و میخوای روشنش کنی
وقتی بهت میگیم ویانا بوسمون کن صورتتو میزلری رو صورتمون و مثلا داری بوس میکنی
ناز کردن رو یاد گرفتی وقتی چیزی بهت میدیم و میگیم ویانا نازش کن دستتو میکشی روشون و نازشون میکنی
عاشق کفشهات هستی و کفشتو میگیری دست و پاتو هم میاری جلو و میگی دد که برات بپوشیم کلا به خیلی چیزا دد میگی
وقتی میبریمت بیرون یه دفعه یه سوژه انتخاب میکنی و خودتو میندازی بغلش چند با این اتفاق افتاده و کلی به کارت میخندن منو بابات نمیدونیم چی بگیم
غذا خوردنت بد شده یه مدت بود غذا بهت میدادم از تو دهنت درش می اوردی بهش نگاه میکردی دوباره میزاشتی تو دهنت ولی الان بهت غذا میدم با زبون میدیش بیرون و نمیخوریش و دوست داری قاشق دست خودت باشه و غذا بخوری و وزنت این ماه 10 کیلو و صد گرم شده بود
آب بازی رو دوست داری و جرات نداریم از جلو در حموم رد بشیم باید خانو رو ببریم حموم به طوریکه بعضی روزها به سه بار در روز میرسه و باز خسته نمیشی جدیدا بعضی وقتها که حوصله ندارم میزارمت تو سینک ظرفشویی و حساب آب بازی میکنی
در کشوها رو باز میکنی و تمام لباسها رو میریزی بیرون کلا تو ریخت و پاش کردن حرف نداری وقتی اسباب بازیهات رو زمینه کاریشون نداری و بهشون نیگاه نمیکنی کافیه شروع کنم به جمع کردنشون اون موقع است که برات مهم میشن و دوباره شروع میکنی به ریخت و پاش کردنشون
بیرون رفتنو دوست داری همیشه غروب یا شبا که ها خوب بود میبردیمت پارک نزدیک خونمون و کلی ذوق میکردی و بازی میکردی ولی چندروزه که هوا خیلی گرم شده حتی شبا هم گرمه اصلا نمیشه بیرون رفت
فعلا همینا یادم بود
چندتا عکس از گل دخترم
اسباب بازی که دستته میدیش به ما و میخوای ماهم باهات بازی کنیم تنها بازی کردنو دوست نداری
جدیدا خیلی به تاب علاقه مند شدی و وقتی نزدیک خوابیدنته میری سمت تاب و با اشاره میخوای که سوارت کنیم بعدش هم اینجوری خوابت میگیده
هرچی گل سر برات میزنم درشون میاری بعد خودت میخوای بزنیشون به سرت و برا همین همیشه موهات میره تو چشمت
پاتوق جدید ویانا خانم وقتی از مبلها میری بالا و میای پایین کلی ذوق میکنی و البته همراه با جیغ و دادهای فراوان و گوشخراش
یه روز که داشتی تو خواب میخندیدی این عکسو ازت گرفتم