روزهایی از 5 ماهگی
ویانا جونم بدون هیچ توضیحی میگم عاشقتم عزیز دلم
اندر احوالات 5 ماهگیت اینه که هرروز داری شیطون تر میشی هنوز سینه خیز رفتنو یاد نگرفتی ولی داری تلاش میکنی که بری با این وجود کل خونه رو میچرخی و دیگه یه جا بند نمیشی و یاد گرفتی بری بغل کس دیگه وقتی میری بغل بابات دیگه بغل من نمیایبابات هم کلی ذوق میکنه برا این کارت
از آواز خوندنت بگم که حسابی حرفه ای شدی و برامون همش آواز میخوی البته جیغ زدنت هم دست کمی از آواز خوندنت نداره
عاشق بازی کردن شدی و همش دوست داری باهات بازی کنم دالی بازی رو خیلی دوست داری و عاشق آهنگ کارتون باب اسفنجی هستی
اینم چندتا عکس خوشگل از دخمل گلم
همینجوری خوشم از این عکست اومد
دو هفته زودتر ازموعد تصمیم گرفتم بهت غذا بدم البته بابات راضی نبود به زور راضیش کردم وقتی هم بهت غذا دادم خیلی خوشت اومد و کلی ذوق کردی نوش جونت عزیز دلم چون نمیخوام فعلا بشینی بهترین کار این بود که تو کریر بهت غذا بدم آخه دکتر گفت از 7 ماهگی به بعد باید بشینی قبلا اصلا خوشت از کریر نمیومد تا میزاشتمت توش گریه میکردی ولی حالا که برات کوچیک شده خوشت ازش میاد و حتی توش خوابت میگیره
اینجام داری با پتو بازی میکنی هروقت از خواب بیدار میشی همش پتو رو میندازی رو صورتت بعد برش میداری
قربون خوابیدنت برم چقدر قشنگ خوابیدی
یه روز که هوا خوب بود رفتیم ساحل کارون که خیلی دوست داشتی
یه روز رفتیم باغ نرگس تو بهبهان همیشه از بیرون رفتن خیلی خوشت میاد و ذوق میکنی ولی بهبهان رفتیم نمیدونم چرا همش بیقراری کردی اولین بار بود اینجور میشدی و نتونستم ازت عکس خوشگل بگیرم فدات بشم