خاطرات مهر ماه
عزیزم امروز ه دارم این مطلبو برات مینویسم یکسال و دوماه و یازده روز داری
دیگه کاملا راه میری و به همه جا سرک میکشی
کلمات بیشتری میگی و بیشتر چیزای نامفهوم میگی که فقط خودت میدونی چی میگی
شناختت از محیط اطراف خیلی بیشتر شده و وقتی اسم چیزی رو بهت میگیم دیگه میدونی چیه و میری میاریش
عاشق ریخت و پاش کردنی مخصوصا لباسها و اسباب بازیها و وسالیو از این اتاق میبری اون اتاق و تو پذیرایی و همش در حال جابجا کردن وسایلی
هربچه ای رو که میبینی کلی ذوق و جیغ داد میکنی و زود میری سمتش که باهاش بازی کنی
قبلنا فقط زبون و دستاتو میشناختی ولی الان چشم مو و گوش و پات رو هم میشناسی
از حیوانات هم از گربه و گنجشک و سگ خیلی خوشت میاد بهت میگم گربه چی میگه میگی ام ام صدای گنجشکها رو که میشنوی زودی میری سمت تراس و میگب جی جی
عزیز دلم عاشق موبایلی تا ببینیش میگیریش دستت و الو الو میکنی و وقتی هم خسته شدی و دوست داری فیلمایی رو که از خودت گرفتیم برات بزاریم
قبلنا کتاب داستان هاتو پاره میکردی ولی دیگه پارشون نمیکنی و خودت ورقشون میزنی و دست میزاری رو عکساشونو و برا خودت داستانو تعریف میکنی یا کتابو میدی دست من و بابایی که برات بخونیم
اینجا رفنه بودی بپربپر و کلی ذوق میکردی
استخر توپ که بازیه همیشگیته
جدیدا عاشق ماست شدی و همش ماست میخوری
حالتهای مختلف ماست خوردن